کد مطلب:315558 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:163

دعای امام
پدر آزادگان از خیمه ی خود خارج شد، صحرا را دید مملو از سواره نظام و پیادگان است كه شمشیرهای خود را برای ریختن خون ریحانه ی رسول خدا بركشیده اند تا به نواله ای ناچیز از تروریست جنایتكار پسر مرجانه، دست پیدا كنند.

حضرت، قرآنی را كه با خود داشتند، بر سر گشودند و دستان به دعا برداشتند و گفتند: «پروردگار! در هر سختی پشتیبان من هستی، در هر گرفتاری، امید من هستی، در آنچه به سر من آمده است مایه ی اعتماد و توانایی من هستی، چه بسیار اندوههایی كه دل، تاب آنها را ندارد، راهها بسته می شود، دوست مخذول می گردد، موجب دشمن كامی می شود كه آنها را بر تو عرضه داشته ام و به تو شكایت آورده ام؛ زیرا تنها به تو توجه دارم نه دیگری و تو آنها را رفع كرده ای، اندوهم را بر طرف و مرا كفایت كرده ای؛ پس صاحب هر نعمتی و دارای هر حسنه ای و نهایت هر خواسته ای...». [1] .



[ صفحه 191]



امام با اخلاص و انابه متوجه ولی خود می شود و به پناهگاه نهایی روی می آورد و با خدایش نیایش می كند.


[1] تاريخ ابن عساكر، ج 13، ص 14.